خنده دار. مضحک. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت لاغی خنده مین تراز دو بار کرد او آن ترک را کلی شکار. مولوی. خنده مین تر از تو هیچ افسانه نیست بر لب گور خراب خود بایست. مولوی
خنده دار. مضحک. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت لاغی خنده مین تراز دو بار کرد او آن ترک را کلی شکار. مولوی. خنده مین تر از تو هیچ افسانه نیست بر لب گور خراب خود بایست. مولوی
کسی که بر او خنده زنند و ریشخند کنند و بمعنی فاعل و مفعول تمسخر هر دو آمده و آن را خنده ریش نیز گویند و ریشخند بهمین معنی است. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). مضحکه. مسخره. مایۀ سخریه. آلت استهزاء. (یادداشت بخط مؤلف) : ای کرده مرا خنده خریش همه کس ما را ز تو بس جانا ما را ز تو بس. فرخی. شهنشهی که زند پاسبان درگه او ز قدر همت بر تیر چرخ خنده خریش. شمس فخری (از جهانگیری)
کسی که بر او خنده زنند و ریشخند کنند و بمعنی فاعل و مفعول تمسخر هر دو آمده و آن را خنده ریش نیز گویند و ریشخند بهمین معنی است. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). مضحکه. مسخره. مایۀ سخریه. آلت استهزاء. (یادداشت بخط مؤلف) : ای کرده مرا خنده خریش همه کس ما را ز تو بس جانا ما را ز تو بس. فرخی. شهنشهی که زند پاسبان درگه او ز قدر همت بر تیر چرخ خنده خریش. شمس فخری (از جهانگیری)
ریشخند و او کسی باشد که مردم بعنوان تمسخر و ظرافت بر او خندند. (برهان قاطع). رجوع به خنده خریش شود. - خنده ریش کردن، تمسخر کردن. استهزاء نمودن. ریشخند کردن. (ناظم الاطباء)
ریشخند و او کسی باشد که مردم بعنوان تمسخر و ظرافت بر او خندند. (برهان قاطع). رجوع به خنده خریش شود. - خنده ریش کردن، تمسخر کردن. استهزاء نمودن. ریشخند کردن. (ناظم الاطباء)
خیزنده از خانه یعنی چیزی که بی قصد از خانه بهم رسد. (آنندراج). آنچه از خانه بدست آید بدون آنکه آدمی را در بدست آوردن آن قصد بوده است، از خانه بی زحمت آدمی بدست آید: گهی با چنان گوهر خانه خیز چو بوطالبی را کنی سنگ ریز. نظامی (از آنندراج). بپاسخ دگر باره شد شاه تیز که خواب از خیالی بود خانه خیز. نظامی. چون شوق تو هست خانه خیزم خوش خسبم و شادمانه خیزم. نظامی. اگر خانه خیزی قرارت کجاست ور از زر درآیی دیارت کجاست. نظامی. ، کوچانیده. از منزل برکنده: کوچاندن با اهل و اسباب و فرود آوردن شمس الدین محمد شاه را با رعایا و خانه خیز بردن ایشان را بقهستان در سال ششصد و هشتادهشت. (تاریخ سیستان)
خیزنده از خانه یعنی چیزی که بی قصد از خانه بهم رسد. (آنندراج). آنچه از خانه بدست آید بدون آنکه آدمی را در بدست آوردن آن قصد بوده است، از خانه بی زحمت آدمی بدست آید: گهی با چنان گوهر خانه خیز چو بوطالبی را کنی سنگ ریز. نظامی (از آنندراج). بپاسخ دگر باره شد شاه تیز که خواب از خیالی بود خانه خیز. نظامی. چون شوق تو هست خانه خیزم خوش خسبم و شادمانه خیزم. نظامی. اگر خانه خیزی قرارت کجاست ور از زر درآیی دیارت کجاست. نظامی. ، کوچانیده. از منزل برکنده: کوچاندن با اهل و اسباب و فرود آوردن شمس الدین محمد شاه را با رعایا و خانه خیز بردن ایشان را بقهستان در سال ششصد و هشتادهشت. (تاریخ سیستان)